آخرين دلنوشته هاي مادرانه سال نود(3)
دوستان خوبم سلام سومین مامانی که دل نوشته پایان سال خود را برای ما ارسال کرده مامان عسل جون از مشهد است لطفا ادامه مطلب را ببینید نزدیک به دو ساعت دیگه به تحویل سال 90 به سال 91 مونده. عسل و باباش خوابن. هوا روشن شده و من تمام شب رو بیدار بودم. خواستم از آخرین ساعات سال استفاده کنم. با ذهنی سرشار از افکار جور واجور، آروم آروم هفت سین امسالمونو چیدم. فقط و فقط به امید فردا و به عشق دو تا گل خونواده ی شاد و کوچکم، عسل و حمیدرضا. حس غریبی دارم. توی این ساعت فقط تونستم پناه بیارم به نوشتن.... خدایا من که بنده ی خوبی نبودم و نیستم اما حکمتتو نمیدونم! حکمت این همه عشقی رو که به من نثار میکنی و این همه محبتی که همی...