قاصدكقاصدك، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه سن داره

قاصدک اومده هوراااا

نردبان مهربان

1391/11/12 9:17
نویسنده : خاله ستاره
2,283 بازدید
اشتراک گذاری
کلاغ

 

یکی دو تا از دندان های نردبان افتاده بود. برای همین از کار بی کارش کردند و او را گذاشتند یک گوشه ی حیاط که تو دست و پا نباشد.

دو تا کلاغ آمدند روی نردبان نشستند . یکی از کلاغ ها....

کلاغ

 

یکی دو تا از دندان های نردبان افتاده بود. برای همین از کار بی کارش کردند و او را گذاشتند یک گوشه ی حیاط که تو دست و پا نباشد.

دو تا کلاغ آمدند روی نردبان نشستند . یکی از کلاغ ها مامان بود و یکی جوجه.

مامان کلاغه گفت : یا مثل همه ی جوجه کلاغ ها از این جا می پری تا پرواز کردن را یاد بگیری ، یا لانه بی لانه.

جوجه کلاغ خواست بپرد، پاهاش لرزید، دلش ترسید و از جایش تکان نخورد.

مامان کلاغه پر کشید و رفت. نوک یک درخت نشست و از دور جوجه اش را نگاه کرد . نردبان جوجه کلاغ را برداشت و گذاشت روی پله ی اولش.

گفت : "  پر و پر و پر حالا بپر. "

جوجه کلاغ پرید . او را گذاشت روی پله ی دومش که با اولی خیلی فاصله داشت و گفت : " پر و پر و پر حالا بپر."

جوجه کلاغ که از ترس تق تق نوکش به هم می خورد، گفت : " نرو نرو، نرو می ترسم."

نردبان گفت : " کاری ندارد. چشم هایت را ببند. بال هایت را باز کن، هوا را ناز کن ."

جوجه کلاغ به حرف نردبان گوش کرد و پرید. تو آسمان چرخید.

مامان کلاغه آمد و او را به لانه برد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)