بخاری لجباز نیست
هوا سرد بود. فرش کف اتاق یخ کرده بود. به هیچ دیواری نمی شد تکیه کرد. دیوارها سرد سرد بودند. اما بخاری هیچ کاری نمی کرد. مثل اینکه حسابی... هوا سرد بود. فرش کف اتاق یخ کرده بود. به هیچ دیواری نمی شد تکیه کرد. دیوارها سرد سرد بودند. اما بخاری هیچ کاری نمی کرد. مثل اینکه حسابی عصبانی بود و اصلا نمی خواست مثل هر روز خونه رو گرم کنه. بخاری انقدر لج کرده بود که دیگه به هیچ حرفی گوش نمی داد. می گفت چقدر بیخودی کار کنم؟ چرا هیچ کس توی این خونه به حرف من گوش نمیده؟ سرمای خونه بیشتر و بیشتر شد تا بالاخره همه رو کلافه کرد. هر کسی به فکر افتاد تا برای گرم کردن خونه یه کاری بکنه. بابای خونه فکر کرد جلوی عبور سر...