نردبان مهربان
یکی دو تا از دندان های نردبان افتاده بود. برای همین از کار بی کارش کردند و او را گذاشتند یک گوشه ی حیاط که تو دست و پا نباشد . دو تا کلاغ آمدند روی نردبان نشستند . یکی از کلاغ ها.... یکی دو تا از دندان های نردبان افتاده بود. برای همین از کار بی کارش کردند و او را گذاشتند یک گوشه ی حیاط که تو دست و پا نباشد . دو تا کلاغ آمدند روی نردبان نشستند . یکی از کلاغ ها مامان بود و یکی جوجه. مامان کلاغه گفت : یا مثل همه ی جوجه کلاغ ها از این جا می پری تا پرواز کردن را یاد بگیری ، یا لانه بی لانه. جوجه کلاغ خواست بپرد، پاهاش لرزید، دلش ترسید و از جایش تکان نخورد. مامان کلاغه پر کشید و رفت. ن...