قاصدكقاصدك، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

قاصدک اومده هوراااا

شهر ما خانه‌ی ما

    نوید کوچولو یک پسر خیلی مرتب و تمیز بود. او برای خودش یک اتاق کوچک و زیبا داشت. هر روز صبح تختش را مرتب می کرد. هر وقت هم ... هر وقت هم مداد رنگی هایش را می تراشید، آشغال هایش را در سطل زباله می ریخت. وقتی می خواست شیرینی بخورد، یک بشقاب کوچولو زیر دستش نگه می داشت و مواظب بود تکه های شیرینی روی زمین نریزد. خلاصه نوید کوچولو پسر خیلی مرتبی بود. یک روز نوید کوچولو قرار شد با مامانش با هم به پارک بروند. نوید کوچولو خیلی خوشحال شد و لباس هایش را پوشید و منتظر مامانش شد. یک کم بعد مامان آماده شد و دست نوید کوچولو را گرفت و با هم به پارک رفتند. وقتی به پارک رسیدند، نوید کوچولو دوید ...
8 اسفند 1390

اتل متل چه ریزه

    اتل متل چه ریزه یه محصول لذیذه *** روی سرش چوب داره یه مزه ی خوب داره *** یه مدتی تو باغ بود شیرین و گرد و چاق بود *** رو شاخه، لای خوشه نشسته بود یه گوشه *** محصول خوب و تازه حافظه رو می سازه *** محصولی با ارزشه اسمش چیه؟ کشمشه   ...
8 اسفند 1390

گربه‌ای که میومیو بلد نبود

    گربه کوچولو تو یه شب بارانی به دنیا می آد. صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار می شه مامانش رو پیدا نمی کنه. گربه کوچولو هر چی تلاش می کنه صحبت کنه نمی تونه، چون....  چون او نمی دونه گربه ها چه جوری صحبت می کنن. گربه کوچولو تصمیم می گیره بره و مامانش رو پیدا کنه. توی راه یه حیوون بزرگی رو می بینه که چهار پا داره و ماما می کنه. گربه کوچولو می ترسه و فرار می کنه. کمی اون طرف تر، حیوون کوچکتری رو می بینه که چهار پا داره و بع بع می کنه. اما گربه کوچولو هر کاری می کنه نمی تونه بع بع کنه. گربه کوچولو ناامید می شه و به راهش ادامه می ده. توی راه پرنده ای رو بالای درخت می بینه که قار قار می کنه. ...
8 اسفند 1390

چه كار كنم !كوچولوم دلش درد ميكنه؟؟!

وقتی دلش درد می کند باید بادگلو بزند، بعضی وقتی‌ها یکی و بعضی وقت‌ها چند تا! غروب هم که می‌شود،دل‌دردهای عصر گاهی‌اش شروع می‌شود ... حالا اگر یک بچه‌ دل‌دردی داشتیم که به قول دکترها دچار کولیک بود، چه کار باید کرد؟ حرف اول و آخر این است که تا ۳ تا ۴ ماه، روزگار شما و بچه، همین خواهد بود، چون کولیک نوزادی تا ۳ تا ۴ ماهگی طول می‌کشد و بعد از آن کم‌کم برطرف می‌شود. در طی این چند ماه باید با صبر و حوصله به نوزاد کمک کرد تا شاید دل‌دردهایش کمتر شود. قدم اول این است که هنگام شیرخوردن مواظب باشید فقط نوک سینه داخل دهان کودک نباشد، بلکه کل هاله سینه در دهان کودک قرار بگیرد...
7 اسفند 1390

تی‌شرت دی دی

  یکی بود یکی نبود، یک تی شرتی بود که صاحبش یک پسر بچه به اسم دی دی بود. دی دی این تی شرت رو... دی دی این تی شرت رو خیلی دوست داشت. اون همه جا اونو می پوشید. مثلاً وقتی با پدر و مادرش به رستوران می رفت اونو تنش می کرد و تی شرت بیچاره قرمز می شد چون اون دست سسی شو به لباسش می زد . وقتی به باغ می رفت، لکه های سبز روی لباسش دیده می شد و یا وقتی دی دی نقاشی می کرد، تی شرت قرمز و سبز و صورتی و بنفش می شد. ولی تی شرت اصلاً ناراحت نمی شد و دی دی رو خیلی دوست داشت. چون اون می تونست رنگ های زیادی رو ببینه. وقتی دی دی به خونه برمی گشت لباسشو عوض می کرد و مامانش تی شرت رو داخل ماشین لباسشویی می انداخت و می شست . ...
7 اسفند 1390

گورخرهای خط خطی

    سلام. من یک حیوان شبیه اسبم. رنگم سیاه و سفید است. چهار پا دارم و .... خیلی خوب می دوم. پشت گردن من موهای سیاه و سفیدی دارد که به آن یال می گویند. غذای من چمن ها و علف ها است. فکر کنم دیگه متوجه اسمم شده باشید؟ درست حدس زدید. من گورخر هستم. در قاره ی آفریقا زندگی می کنم و خانه ام در دشت ها و کوهستان هاست. ما گورخرها باید خوب از خودمان مراقبت کنیم. چون بعضی از انسان ها ما را به خاطر پوست زیبایمان شکار می کنند و از پوستمان لباس ها و کیف های زیبا درست می کنند . تازه ها بعضی از حیوانات درنده مثل شیرها ما را به خاطر گوشتمان شکار می کنند. گوش های ما بسیار تیز هستند و ما می توانیم...
7 اسفند 1390

بالش نی‌نی حرف می‌زنه

  نی‌نی از خواب بیدار شد ولی خیلی بد اخلاق بود الکی گریه می کرد. مامان به بابا گفت هنوز خوابش میاد من دارم ظرفارو می شورم دستم بنده .لطفا دوباره خوابش کن .....   بابا نی نی رو برد توی تختخوابش اما نی نی جیغ زد و یقه بابا رو گرفت .اصلا دلش نمی خواست تو تختخوابش بخوابه . مامان صدا زد یه بالش براش بذار روی زمین و پیش خودت بخوابونش . بابا بالش آورد اما نی نی دوباره جیغ زد . بابا گفت از این بالش خوشت نیومد؟ بذار یه بالش دیگه پیدا کنم. بعد از چند لحظه نی نی ساکت شد .مثل اینکه از بالش جدیدی که بابا پیدا کرده بود خوشش اومده بود. نی نی روی بالش دوست داشتنی خودش خوابیده بود .اما بالشه بعضی وقتا تکون می خورد ...
7 اسفند 1390

نیش زنبورک

    کلّه کدو تو باغچه گُلای خوشگلی دید به اون گُلا سلام کرد یه دونه شون رو بوسید یه مرتبه از اون گُل بیرون پرید یه چیزی یه زنبور عسل بود با نیش ریز و تیزی زنبور نشست رو لپش یه نیش زد و فرار کرد کلّه کدو نه آخ گفت نه داد و نه هوار کرد خندید و گفت: «زنبورا دوستند با من همیشه وقتی منو می بوسند تو بوسشون یه نیشه!» ...
7 اسفند 1390