قاصدكقاصدك، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

قاصدک اومده هوراااا

من داداش بزرگترم

1391/1/31 7:58
نویسنده : خاله ستاره
390 بازدید
اشتراک گذاری
من داداش بزرگترم

یک روز تعطیل بود. من و مامانم و بابام با آبجی کوچولوم توی خونه با هم بودیم.

اسم آبجی کوچولوی من نازگله. نازگل خیلی کوچیکه و...

 

 

من داداش بزرگترم

یک روز تعطیل بود. من و مامانم و بابام با آبجی کوچولوم توی خونه با هم بودیم.

اسم آبجی کوچولوی من نازگله. نازگل خیلی کوچیکه و چهار دست و پا راه می ره. اون هنوز نمی تونه بایسته.

اون روز مامان می خواست برامون یک کیک خوشمزه درست کنه، به خاطر همین خیلی کار داشت و همش توی آشپزخونه بود.

بابام هم داشت تلویزیونو درست می کرد.

منم داشتم با اسباب بازی هام بازی می کردم که نازگل چهار دست و پا اومد و بازی منو خراب کرد منم عصبانی شدم و سرش داد زدم.

نازگلم خیلی ترسید و شروع کرد به گریه کردن.

مامان و بابا که ترسیده بودند، دویدند و اومدند. اونا وقتی ماجرا رو فهمیدند گفتند: نیما جان، تو بزرگتری، باید از خواهرت مواظبت کنی، نباید سرش داد بزنی.

منم گفتم: اون همیشه بازی منو خراب می کنه.

مامان و بابا گفتند: آخه اون تو رو خیلی دوست داره و دلش می خواد  با تو بازی کنه.

منم که نازگلو خیلی دوست داشتم، بغلش کردم و بوسیدمش. بعد کمی براش شکلک دراوردم و اونم خندید. بعد با توپ پارچه ایش با هم بازی کردیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)