قاصدكقاصدك، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

قاصدک اومده هوراااا

آدم برفی مهربون

1390/12/2 10:48
نویسنده : خاله ستاره
415 بازدید
اشتراک گذاری

 

برف

 

برف می بارید. آدم برفی، تک و تنها تو کوچه ایستاده بود و ....

خانه ها را نگاه می کرد. همه رفته بودند روی پشت بام ها و برف ها را پارو می کردند. فقط خاله پیرزن بود که کسی را نداشت. برف روی پشت بامش آن قدر زیاد شده بود که آدم برفی ترسید خانه اش خراب شود.

آدم برفی راه افتاد رفت در خانه ی خاله پیرزن را زد. خاله پیرزن پرسید: کیه؟

آدم برفی گفت: منم! اومدم برف هاتو پارو کنم.

خاله پیرزن خوشحال شد در را باز کرد.

آدم برفی پرسید: پاروت کجاست؟

خاله پیرزن گوشه ی حیاط را نشان داد.

آدم برفی پارو را برداشت و به پشت بام رفت. برف تند و تند می بارید.

آدم برفی هر چه برف ها را پارو می کرد، باز هم پشت بام پر از برف می شد.

آدم برفی تا نزدیکی های صبح کار کرد و عرق ریخت.

صبح که شد برف بند آمد. خاله پیرزن به بالای پشت بام رفت. همه جا تمیز شده بود.از آدم برفی خبری نبود. پارو وسط پشت بام افتاده بود. یک هویج و دو تا دکمه و یک جارو هم کنارش بود.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان زهرا(شهرادشیر کوچولو)
2 اسفند 90 22:58
آخی ....
همیشه عشق ینی خود سوزی


گل من گل گفتي!!1